نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

منطق چیست؟

شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟ استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه ! استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟ حالا پسرها می گویند : تمیزه ! استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه ! استاد ...
21 دی 1390

دستور شاه

بازم سلام تو یه روز آفتابی و دلپذیر زمستونی دیشب شما هوس جیگر کردی  و بابا هم گفت بریم و شما آی خوردی تازه چربی های سر سیخ ها رو هم میخوردی عکسهاش اینجاست اینجا قبل از رفتن نیاز خانم در حال آلوچه خوردن اینجا هم گیر دادی دکمه هاتو خودت ببندی اینجا هم خودتو واسه بابات لوس کردی براش بوس فرستادی جیگر خوردنت رو قربون واین هم پایان یکی دیگه از ماجراهای نیاز خانم     ...
21 دی 1390

لهلو (lahlo)

سلام عزیز من خوبی مامانی؟ شکر خدا مامانی جونم اومدم برات بگم از دوست خیالیت به اسم لهلو همه جا باهاته و همه کار میکنه یه بار عمو داوود از بیرون اومد بهت گفت نیاز من لهلو رو دیدم شما با یه تعجبی نگاهش کردی دقیقا میدونستی داره سر به سرت میذاره و بعد هم پوزخندی تحویلش دادی و رفتی بعله اما یه مدتی هست که دوستانت که باهاشون همه جا میری و با تلفن هم باهاشون صحبت میکنی دو تا شدن لهلو و امیرعلی اینم از شما با دوستانت  
21 دی 1390

آخدت باشه

سلام وروجک الحق که همون وروجکی اومدی میگی مامانی دلم درد میگیره دشنمه (گشنمه ) میگم مگه ناهار نخوردی میگی نه شابا به من غذا ندادی مامان غذا میخوام غذابده به من پشت سر هم میگم من به شما غذا ندادم؟ میگی الان که ندادی آخدت باشه (دفعه آخرت باشه) ممنون عزیزم از اینهمه لطفت ...
20 دی 1390

مامان نرفت

سلام خانم قشنگم دختر نازم دیشب بابا جواد اومد حدودا ساعت 11 شب بود فکر میکنم تو این 3 روز خیلی خودمو کنترل کردم ولی وقتی بابا زنگ زد و من توی آیفون دیدمش زدم زیر گریه و زنعمو مریم هم کلی به من خندید منم دارم براش  ولی کلا که خیلی خوب بود شما هم که سریع گزارش کار کردی آخه عصر من و زنعمو با شما رفتیم خرید و برات گلسر و یه بلوز و شلوار خریدیم برای بابا هم یه لیوان میخواست که خریدیم براش واسه محل کارش و اما .................. مرحله 2 تراشه ها کلمه رفت و جمله مامان رفت هست شما هم کشتی مارو از بس گفتی مامان نرفت بابا رفت راستی عکسهای این قسمت آماده نیست ولی به زودی تو ادامه مطلب همین پست میذارمشون خداحافظ تا بعد ...
20 دی 1390

زبوبو

سلام دخملکم برات گفته بودم که بابا رفته ماموریت و زبوبو (زنعمو) مریم یکشنبه اومد پیشمون و خیلی بهمون خوش گذشت شما هم نگران رفتن زبوبوت بودی بهش میگفتی نری خونتون خیلی دوست داریم مامی جونی راستی در ادامه اون قضیه حرس (حرف) بد زدنات منتظری ببینی از دهن کی چی در میاد و سریع بری بلبل(فلفل) بیاری بریزی دهنش. مرحله دوم الماس تر شدنت هم شروع کردیم.   ...
19 دی 1390

نیاز ما همه چی تمومه

سلام عزیز مامان اومدم برات بگم که پنجشنبه نوبت دکتر تغذیه ات بود و دکتر پارسا کلی ازت تعریف کرد قدت 88 هست و نسبت به سنت بلند قد محسوب میشی ولی وزنت 1 کیلو کم داره 11 کیلویی ولی گفت نگرانی نداره اینم از شانسته که ریز باشی و چاق نشی ماشاالله به تو دخترم راستی بهش گفتم بد اخلاقی گفت اصلا اینجور نیست خیلی جدی هستی و دوست نداری کسی سر به سرت بذاره بازم شکرت خدا ...
17 دی 1390

تاخیر

سلام عزیز مامان امروز شنبه 17 دی ماه سال 90 بابا جواد بازم ساعت 5 صبح رفت ماموریت ایندفعه شمال زندگیه دیگه چه میشه کرد ؟ تقریبا یه 5 یا 6 روزی میشه برات ننوشتم یعنی نه امکانش بود نه وقتش تهران خونه مامانی مولود (مامان بابا) بودیم شما طبق معمول در حال آتیش سوزوندن بهر حال این کاریه که از دستت بر میاد یه شیرین کاری ای که تازکیها کردی خونه مامانی مولود که بودیم با مامانی میخواستی بری حموم با هم  که مامانی تصمیم میگیره دستشویی و رخت کن حموم رو بشوره قبل از اینکه برید حموم و مامانی هیگه هرچی آب میگرفتم میدیدم کف میاد تعجب میکنه میگه مگه من چقدر پودر ریختم خلاصه که میاد و میبینه بعله یه وروجک ظرف پودر توی دستش و داره از توی درگا...
17 دی 1390